رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

رادین گل پسر مامان و بابا

شیطنت خطرناک

دیگه دستت به همه دستگیره ها میرسه اقا کوچولو  پریشب من اوندم یه دقیقه بالا و تو پایینخونه اناجون بودی همه هم بودن ها تو و مهرداد هم در راه پله رو باز کردین و اومدین بیرون اهل خونه هم به هوای اینکه دارین میاین پیش من بیخیال نشسته بودن  نگو که شما دوتا وروجک بدو بدو رفتین تو حیاط و در کوچه رو باز کردین رفتین تو کوچه خدا رحم کرده که عمو مسعود نمیدونم چطوری اگاه شده و نگرانتون شده که متوجه شد شما تو کوچه این بیچاره بدون کفش و دمپایی دویده تو کوچه و شما رو گرفته وای تصور اینم که ممکن بود چه اتفاقهایی براتون بیفته رو هم نمیتونم بکنم از اون روز تصمیم بر این شد که درهای ورودی قفل بشن حالا شب اومدیم خونه تو هی داری سعی میکنی یه کلمه جدی...
22 فروردين 1393

اناجون باید جراحی شه

گفتم که اناجون گردنش درد میکنه کلی دکتر بردنش همه گفتن باید عمل بشه دردش زده به دستش و خیلی اذیتش میکنه الان ده دوازده روزه که همینطوری نشسته و هیچ کاری نمیتونه بکنه  قرار بود یکشنبه ببرنش مشهد برای عمل بلیط هواپیما هم خریدن ولی امروز صبح زنگ زدن بهمون که دیگه دردش غیر قابل تحمل شده الان که دارم مینویسم دو ساعتی میشه که با اقاجون و عمو هادی و مامان اناجون راهی مشهد شدن و ما هم فردا صبح زود حرکت میکنیم که بریم پیششون امیدوارم امام رضا خودش کمکش کنه و زودتر عمل بشه و از این درد خلاص شهتو این چند روز که هی میریم پیش اناجون تو هم خیلی اذیت هات بیشتر و بیشتر شده سر هر چیزی بهانه میگیری هی با مهرداد دعوا میکنی و هیچی بهش نمیدی دیشب دیگه اینقد...
22 فروردين 1393

روزهای نوروز

گل پسر من  تعطیلات نوروز تموم شد و من سرم خیلی شلوغ بود خودمون مسافرت رفتیم کلی مهمون اومد خلاصه که الان رسیدم تو وبت بنویسم اونم تازه بدون عکس البته فعلا دو سه روز اول که به دید و بازدید اقوام رفتیم  خاله مریم هم روز دوم اومدن خونه مادرجون وسرمون حسابی گرم شد خودمونم روز چهارم عید رفتیم بابل خونه دانشجویی عمو مسعود یا به قول تو عمو فسود اونجا من مریض شدم و اصلا حالم خوب نبود به بابایی هم گفتم برگردیم خونه ولی گفت نه خوب میشه اخه هردو مونم دلمون سفر میخواست بخصوص دریا خلاصه راهی گیلان شدیم بابایی برامون از قبل هتل رزرو کرده بود تو چابکسر هرچی بابل اذیت شدم و چیزی از سفر نفهمیدم ولی سه روز چابکسر خیلی خوش گذشت یه روز رفتیم لاهیجان...
22 فروردين 1393
1